۰

شکلاتیات

خودخوش‌شکلات‌بینی!

نوامبر 3, 2016 در 17:02 توسط

خودخوش‌شکلات‌بینی

مامان پرسید: «تو هر هفته چقدر شکلات می‌خری برای حرم؟»

ـ حدود ده‌هزار تومن.

ـ خب، این هفته من نذر می‌کنم. ببر به نیت بابابزرگ و دایی‌مرتضی توی حرم پخش کن. (۱)

ـ چشم!

مامان دقیقاً از آن شکلات‌هایی خریده بود که من بدم می‌آید! تازه، شکلات‌هایش به‌نظرم لاغر آمد و کوچک. در شأن زائر امام‌رضا علیه‌السلام نبود. یک لحظه خودم را تصور کردم که دارم با دقت و وسواس شکلات می‌خرم. منّ‌ومنّی کردم و گفتم: «من از این شکلات‌ها نمی‌برم.»

ـ جرا؟!

ـ خب، چیز… .

ـ حتماً چون کوچک است.

ـ کوچک هم هست؛ ولی من خودم هم از بچگی از این شکلات‌ها خوشم نمی‌آید. آخر، خودم هم گاهی سر پاس شکلات می‌خورم!

ـ از آن شکلات‌های زرد تو که بهتر است! عوضش این‌ها «وِی» دارد. (۲)

چاره‌ای نبود. شکلات‌ها را در دو جیبم ریختم و کت را آماده گذاشتم برای فردا صبح؛ ولی بی‌ارادتی به مادر و نذر و نیتش کار خودش را کرده بود: صبح خواب ماندم و نصف بیشتر خدمت را از دست دادم!

پ.ن.

۱. دایی شهیدم، پرکشیده به‌تاریخ ۱۱تیر۱۳۶۵ در مهران، دروازۀ کربلا.

۲. «وِی‌کردن» یا «وِی‌داشتن» در لهجۀ خراسان، یعنی بیشترشدن اندازۀ چیزی. مثلاً دربارۀ برنجی که حجمش بعد از پخت بیشتر می‌شود، می‌گوییم وی دارد یا وی کرده است.

Print Friendly, PDF & Email

دیدگاهتان را بنویسید