شکلات تلخ
آوریل 22, 2014 در 21:20 توسط احمد عبدالهزاده مهنه
حسرت اینکه کاش میشد بشکنم، کامم را حسابی تلخ کرده بود. دنبال فرصتی بودم تا بتوانم در اولین لحظات سال ۱۳۹۳ مهربانیام را به زائران بهاری هدیه دهم.
با پایان مراسم ویژۀ تحویل سال نو، موج زائران بهسوی خروجیها سرازیر شد. نزدیک بابالرضا(ع) ایستاده بودم و زائران را با «عیدتون مبارک، زیارتتون قبول، خوش اومدید»، «حجاب، لبخند، صلوات فراموش نشه» و… بدرقه میکردم که یادم آمد فرصت مناسبی است برای شیرینکردن کام زائران و کاستن از آن حسرت. شکلاتهای پرشمار شب عید در چند لحظه نصیب زائران شد و من ذوق کرده بودم از شیرینکاری خودم. این شادی چند لحظهای بیشتر دوام نیاورد، وقتیکه یادم آمد چطور چند شکلات، ویروس غفلت را در میان آنهمه زائر منتشر کرد و آنها را بیتوجه به محرم و نامحرم، بهطرف دست پرشکلات من کشاند. بازهم من ماندم و تلخیِ این حسرت که کاش باعث این اختلاط نشده بودم! من ماندم و خاطرۀ شکلات تلخ!
• کبوتر حرم