۰

همه‌چیات

نابینایی که می‌دید

می 11, 2007 در 15:25 توسط

کبوتر حرم-خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام-نابینایی که می‌دید

این هفته تو حرم امام‌رضا علیه‌السلام یه مشتری خاص به تورم خورد: نابینایی که می‌دید!

داشتم توی صحن هدایت قدم می‌زدم که یه‌هو چشمم به جوونی افتاد که عصای سفید دستش داشت و سرگردون بود.

ـ کجا می‌خوای بری؟

ـ ساختمون اداری، قسمت … گفتن تو صحن هدایته.

ـ بیا با هم بریم.

تو راه باهم صحبت کردیم. از شیراز اومده بود. اونجا که رسیدیم، به کارمند … گفت: اومدم فیش غذای حضرت بگیرم.

ـ کی به شما گفته اینجا فیش می‌دن؟ فیش غذا رو می‌آرن بیرون حرم، جایی که زائرا هستن توزیع می‌کنن.

ـ حالا اگه کسی جای مشخصی نداشت چی؟

ـ به‌هرحال اینجا فیش نمی‌دن.

دل‌شکستگی رو تو چشمای بی‌سوش دیدم. بهش گفتم «توکل به خدا» و راه افتادیم. چند قدم که رفتیم، آقای کارمند منو صدا زد و گفت: «ببرش درِ مهمون‌سرا، ولی خودت باهاش نرو. بهش بگو بره پیش آقای … اون بهش فیش غذا می‌ده.»

دلم راضی نشد جوونک بره پیش یکی دیگه رو بندازه، اونم آیا بشه یا نشه. بهش گفتم: «فیش غذای امروز من مال تو.»

ـ نه، شما خودتون چی؟

ـ این غذاها مال زائراست. امروزم روزیِ شما بوده.

بهم گفت ببرمش پشت پنجره‌فولاد. تو راه از اومدنش تعریف کرد:

ـ به دلم افتاد بیام مشهد. خیلی هم مشکل مالی داشتم. داداشم می‌گفت: «الان ده‌هزار تومنم برای تو ده‌هزار تومنه.» ولی گفتم: «من می‌رم. شاید ده‌هزار تومنم خرج نکردم.» همین‌جور هم شد.

ـ شبا کجایی؟

ـ تا حالا مهمون امام‌رضا بوده‌م.

ـ تا کی می‌خوای بمونی؟

ـ قصد ده روز کرده‌م. باید این دفعه یه جوابی بگیرم.

قرار شد ساعت دوازده برم دنبالش و ببرمش مهمون‌سرا. تو مهمون‌سرا باز گیر دادن که از ساعت دوازده تا یک، فقط مخصوص زائراست و به خادما و کارمندا غذا نمی‌دن. هرچی می‌گفتم که این بابا زائره، تو کَتشون نمی‌رفت. خلاصه، علی آقا رو اونجا گذاشتم و خودم رفتم سر پُست.

ساعت شش که پاسم تموم شد و داشتم می‌رفتم، گفتم برم ببینم بالاخره غذا گرفت یا نه. دیدم پشت پنجره‌فولاد دراز کشیده و خودشو دخیل کرده و خیلی تو حاله. دلم نیومد مزاحمش بشم.

الان نمی‌دونم علی چی‌کار کرد و کارش به کجا رسید. می‌خواستم برم حرم بیارمش خونه که توفیق نشد. شاید هنوز هم مشهد باشه.

دعا کنید برای نابینایی که می‌دید.

کبوتر حرم

Print Friendly, PDF & Email

دیدگاهتان را بنویسید