نخواستیم!
فوریه 25, 2009 در 01:12 توسط احمد عبدالهزاده مهنه
خیلیها ازم میپرسن: «شده تا حالا توی حرم امامرضا(ع)، معجزهای از حضرت ببینی؟»
لازم نیست حتماً به چشم ببینیم که خدا به آبروی آقا، مثلاً مریضی رو شفا داده. همینکه بعد از زیارت امامرضا(ع) حالِت دگرگون میشه و مقلّبالقلوببودن خدا رو میچشی، خودش معجزهست. بااینحال، قصد دارم ازاینبهبعد، اتفاقات معجزهآسایی رو که توی حرم میبینم، اینجا بنویسم.
امسال، صبح روز ولادت امامرضا(ع)، یکی از همسفرای کربلا، برای مشهد پرواز داشت. روز ولادت، دوشنبۀ سردی بود و من داشتم برای نوکری، بهسمت حرم میرفتم. به اون دوست عزیز تلفن زدم ببینم کی میرسه. با صدایی پر از حسرت جواب داد که بهخاطر بدی هوا، پرواز لغو شده و نمیتونه بیاد. دلش، مثل صداش گرفته بود. با یک دنیا التماس ازم خواست دعا کنم آقا هرچه زودتر اون رو بطلبه.
یکشنبۀ این هفته آقا طلبید و رفیق ما مسافر مشهد شد. همون شب، من کشیک بودم. (حدود دو ماهه که یکشنبهشبها حرم میرم.) اومد محل کار من و شب با هم رفتیم حرم. شبها، همون اول که وارد میشیم، ژتون غذای حضرت رو، که خیلیها آرزوی خوردنش رو دارن، بهمون میدن. ژتون رو که گرفتم، با شرمندگی به دوستم گفتم که من فقط یه سهمیه دارم و باید همون یه غذا رو باهم بخوریم. (البته همون رو هم، بهخاطر قوانین پیشرفتۀ آستان قدس، باید قاچاقی از مهمانسرا بیرون میآوردم!)
توی این ایام، مأموران مهمانسرا بهطور تصادفی میون هیئتها میرن و بهشون دعوتنامۀ صرف غذای حضرت میدن. اون شب، ما مأمور شدیم که برای کنترل دعوتنامهها، ورودی صحن قدس به گوهرشاد بایستیم. زائرای حضرت، از دور و نزدیک، که معمولاً از صبح مشغول عزاداری و عرض ادب بودند، باید دو ساعتی توی گوهرشاد مینشستن و از سخنرانی و مداحی بهرهمند میشدن. چند نفر از زائرا، غالباً پابهسنگذاشتهها، که حوصلۀ اینهمه انتظار رو نداشتن، از خیر غذا گذشتن و وسط مجلس اومدن بیرون. یکیشون که حسابی عصبانی شده بود، با دلخوری از کنارم رد شد، دعوتنامه رو کف دستم گذاشت و غر زد: «نخواستیم!»
دعوتنامه رو به دوستم دادم و محو چشمهای پر از اشکش شدم که مبهوت دعوت ناگهانی آقا شده بود.