یکمیلیارد
جولای 16, 2020 در 03:52 توسط احمد عبدالهزاده مهنه

خواب مانده بودم و از کل کشیک، فقط دو ساعت نصیبم شده بود؛ آنهم کنج باغ رضوان.
رسیدم آسایشگاه و پس از چای و استراحت، گرم صحبت شدم با شکوری؛ همکشیک هممسیرم که در راه برگشت، من را هم به خانه میرساند.
گپوگفت و چاینوشیمان کشیده شد تا اذان مغرب. بعد از نماز، در دلم افسوس میخوردم که از خدمت مختصر امروز، اشک و آه و حالی نصیبم نشده است. قصد داشتم بروم توی صحن انقلاب، زیارت امینالله بخوانم؛ ولی دیر شده بود و شکوری هم عجله داشت. بهش گفتم: «فقط پنج دقیقه بمان من یک امینالله بخوانم.»
رو به حضرت ایستادم و زیارتنامۀ تکبرگیِ ویژۀ ایام کرونا را به دست گرفتم. شکوری هم پشت سرم ایستاد و مثل بچههایی که سر امتحان سرک میکشند تا برگۀ نفر جلویی را ببینند، زیارتنامه میخواند!
رسیدم به آن دعاهای زیبای اول زیارت: «اَللهُمَّ فَاجْعَل نَفسی مُطمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ، راضِیَهً بِقَضائِکَ…» یادم آمد که قبل از نماز، داشتیم با شکوری یک ساعتی دربارۀ کسبوکار و مشکلات مالی حرف میزدیم. یادم آمد که گفته بودم: «من یکمیلیارد یکجا نیاز دارم!»
دوسه عبارت را که خواندم، دیدم توی هیچکدام از این خواستهها، به یکمیلیارد اشارهای نشده! با خودم گفتم: «ببین دنیای ما کجاست و حالوهوای این دعاها کجا! همهاش میگوید خدایا، من را آرام و راضی کن. [چه با یکمیلیارد، چه بی یکمیلیارد!] خواستههای دیگرش را ببین: برای سفر آخرتم، توشۀ تقوا به دستم بده. من را به اخلاق دوستانت مزین کن. از اخلاق دشمنانت دورم کن.»
چند قطره اشک شرم روان شد و خدمت و زیارتم بیاشکوآه نماند.
۱۵ خرداد ۱۳۹۹
برچسبها:آسایشگاه, باغ رضوان, پول, حرم امامرضا علیهالسلام, خادم افتخاری, خادم امامرضا علیهالسلام, خاطرات خدمت, خدمت افتخاری, زیارت امینالله, کبوتر حرم, کرونا, کروناویروس, کسبوکار, کشیک, میلیارد