این هفته تو حرم امامرضا علیهالسلام یه مشتری خاص به تورم خورد: نابینایی که میدید! داشتم توی صحن هدایت قدم میزدم که یههو چشمم به جوونی افتاد که عصای سفید دستش داشت و سرگردون بود. ـ کجا میخوای بری؟ ـ…… بیشتر »
دوشنبۀ این هفته اولین روزی بود که خانومم لباس خادمی امامرضا علیهالسلام رو پوشید و به جمع کبوترای آقا اضافه شد. به حالش غبطه میخورم؛ چون هنوز مثل من حرمرفتن براش عادت نشده و انشاءالله هیچوقت نشه. تولدت مبارک، کبوتر!
قصهای دیگه از اوج مهربونی آقا. سیدضیاء میگفت: «یه روز موقع نماز، بست شیخ بهاء رو بسته بودیم. یکی از زائرا که بهخاطر معطلشدن خیلی ناراحت شده بود، با من یکیبهدو میکرد. منم با نرمی جوابشو میدادم. دست آخر، دراومد…… بیشتر »
معرفت درّ گرانی است به هرکس ندهند! تو دیگه نباید تو حرم بیمعرفتبازی در بیاری، آقای کبوتر! این دوشنبه توی حرم، یه کارت گنده انداختن گردن بعضیامون که شما چون زبان بلدید، تابلو باشید که مشتریای خارجی آقا ببیننتون. کارتا…… بیشتر »
سلام. باور کنید خیلی آقاست. هرچی بخوای میده. این دوشنبه، سیزدهبهدر، باز توی خونهش بودم. خیلیها رو دیدم که میاومدن و توی حرم سبزه گره میزدن. روز خداحافظی خیلیها بود. اشک حسرت خیلیها رو دیدم؛ ولی… . وقت رفتن رسیده بود……. بیشتر »