گذرنامه
ژانویه 3, 2014 در 06:16 توسط احمد عبدالهزاده مهنه
پیرمردی که قدش در حد رکوع خم بود، بیاعتنا به آنهمه تدابیر سفتوسخت «ورودممنوع»، ساکت و آرام از کنارم گذشت و بهطرف رواق امامخمینی(ره) پیش رفت. به عقب نگاه کردم تا ببینم همکاران چه واکنشی به ورود او نشان میدهند. همان دوستانی که یکیشان، آنهم در شب رحلت «رحمهٌ للعالمین»، چنان تند با زائران برخورد میکرد که بیا و ببین: «اگر توی رواق جا پیدا نکنی و برگردی، نمیبخشمت ها!» یا دیگری که در شب شهادت امام کریم همسفرۀ جذامیها، هشدار میداد که توصیههای ایمنیاش را جدی بگیریم: «مواظب باشید بهتان نزدیک نشوند! نزدیک شدند، دیگر نمیتوانید کنترلشان کنید.»
خداخدا میکردم که کسی قامت احترام سنوسال پیرمرد را نشکند و او بیچکوچانه وارد شود. همین هم شد: قد خمیدۀ پیرمرد، برایش گذرنامه شد و او رفت تا هرچه نزدیکتر به ضریح، با آقایش درددل کند.
کافی است خمیده و شکسته باشی تا هیچکس نتواند لذت حضورت را بههم بزند.
در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آنسوی دیگر است
برچسبها:حرم امامرضا علیهالسلام, خادم امامرضا علیهالسلام, خاطرات خدمت, رواق امامخمینی, صحن جامع رضوی, کبوتر حرم, گذرنامه