در گروه مجازی کشیک خبر دادند که زاینپس باید زائران خارجی را برای دریافت دعوتنامۀ مهمانسرای حضرت، به دو دسته تقسیم کنیم: زائران عربزبان و آذریزبان ساعت شش تا هفت صبح به رواق دارالرحمه بروند و زائران اردوزبان، ساعت هشت…… بیشتر »
در آخرین کشیک ماه محرّم، کرونا پاسهایمان را یک بار دیگر سهساعته کرده بود: بهجای دوازده ساعت، فقط سه ساعت به خدمت بایستیم و از همانجا برگردیم خانه، بیناهار. البته من جزو گروهی بودم که همچنان دوازدهساعته کشیک میآمدند. پاس…… بیشتر »
در گرمای ظهر تابستان، پای ایوان نقارهخانه به خدمت ایستاده بودم. خانمی از اهالی استهبان فارس سراغم آمد و با اصرار، تقاضای غذای حضرت کرد. بهش قول دادم که غذای آن روزم را تقدیمش کنم. دو ساعت بعد، دوباره به…… بیشتر »
در صحن انقلاب، کیفم را به زائر شامنخوردۀ حضرت دادم تا زیر چادرش ببرد و غذای حضرت را طوری بردارد که آه حسرت دیگر زائران را بر نخیزاند. دستهای جستجوگرش به بطری کوچکی پر از اسپند خورد. گفتم: «از آن…… بیشتر »
مهدی جهاندار، شاعر اصفهانی، در غزلترانهای رضوی بهطنز گفته بود: یا امامرضا! به خادمت بگو چرا فقط شکلاتاشُ به بچههای کاروون میده؟! بهش پیام دادم که ما به آدمبزرگها هم شکلات میدهیم! چند خاطرۀ خادمانۀ شکلاتی هم برایش فرستادم و…… بیشتر »
اولین بار بود که در ورودیِ بخش نعیم رضوان به خدمت ایستاده بودم. از خوشرفتاریِ خادمان جوان این بخش نوپا واقعاً لذت میبردم. در همین حال، صدای دستگاه شمارهده در اتاق صدور دعوتنامه، حسابی به وجدم آورد: «شمارۀ… یکصد و……… بیشتر »
با سیدمجید ایستادیم نزدیک ورودیِ مهمانسرای کریمۀ اهلبیت(ع)، به امید اینکه غذای حضرت خواهر نصیبمان شود. انتظار طولانی شد و ساعت پذیرایی مهمانسرا هم داشت به آخر میرسید. نمیدانستیم بمانیم یا برویم. به سیدمجید گفتم: «میخواهی از سهمیۀ امامرضاییام استفاده…… بیشتر »
چه باید کرد از دست این قورمهسبزی که آه حسرت خلقی عظیم را در حرم به آسمان میبرد! شاید یک راهش این باشد که مطایبهای کنی و حواس زائر را ببری به جایی که حسرت غذای حضرت، آنهم این سبز…… بیشتر »
خدمتی دیگر از کبوتر حرم: پاسخ به استفتائات رضوی!
چه مبارک سحری بود و چه مبارک سحریای! مامان پرسید: ـ سحری همین جا میخوری یا شب میروی حرم؟ ـ نه، همین امشب بروم بهتر است. بعد از سحر سنگین میشوم. و به راه افتادم تا بروم دوسه ساعتی در…… بیشتر »