بعد از چند سال انتظار، بالاخره خدا بهشان بچه داد. سیدحمید، دوست و همکلاسم، پیام داد تا برای مهمانی عقیقۀ سیدمحمدجواد دعوتم کند: سلام. ضمن تبریک میلاد امام هادی علیهالسلام، انشاءالله ناهار روز جمعه در خدمتتونیم. بهانهای هم هست برای…… بیشتر »
«شکلات حرمی» را که در چکلیست وسایل سفر به تهران و قم علامت زدم، یادم بود که دو بسته نمک متبرک امامرضا(ع) را هم همنشین شکلاتها کردهام. یکی از بستهها در تهران نصیب همکارم شد: خواهری که مشتری پروپاقرص شکلاتهای حرمی…… بیشتر »
با سیدمجید ایستادیم نزدیک ورودیِ مهمانسرای کریمۀ اهلبیت(ع)، به امید اینکه غذای حضرت خواهر نصیبمان شود. انتظار طولانی شد و ساعت پذیرایی مهمانسرا هم داشت به آخر میرسید. نمیدانستیم بمانیم یا برویم. به سیدمجید گفتم: «میخواهی از سهمیۀ امامرضاییام استفاده…… بیشتر »
کیف و کولهپشتی را گذاشتم روی میز امانتداری تا بسپرمشان و با خیال راحت بروم در سیویکمین نمایشگاه کتاب تهران چرخ بزنم. خانم امانتگیر دستی به کوله کشید و پرسید: «چی هست توش؟» ـ لپتاپ و وسایل شخصی. ـ لپتاپ…… بیشتر »
چه باید کرد از دست این قورمهسبزی که آه حسرت خلقی عظیم را در حرم به آسمان میبرد! شاید یک راهش این باشد که مطایبهای کنی و حواس زائر را ببری به جایی که حسرت غذای حضرت، آنهم این سبز…… بیشتر »
تا امروز شاخ ندیده بودم! البته شاخ اینستاگرام! صحن غدیر در آستانۀ آخرین نماز جماعت سال ۱۳۹۶ قفل شد. همراه چند مرد دیگر، گیر افتادم پشت آخرین صف نماز خواهران. یکی از مردان جوان اصرار میکرد که جمعیت را بشکافد…… بیشتر »