چند هفته بود که در لحظههای خدمت و زیارت، یک قطره اشک هم بر گونهام نازل نمیشد. خشکسالیِ چشم لابد از خشکحالی دل آب میخورد. جلوی دفتر نعیم رضوان به خدمت ایستاده بودم و دلشورۀ همین قحطیِ اشک را داشتم……. بیشتر »
در اولین کشیک موظفی سال نو، ۷فروردین۱۳۹۷، در بست شیخ طبرسی لحظههایم را به خدمت میگذراندم. نماز جماعت صحن انقلاب به بست طبرسی هم کشیده شده بود. نماز ظهرم را سریع خواندم تا بتوانم خروج زائران را بهموقع سروسامان بدهم……. بیشتر »
«از امامرضا بخواه که من را بازهم به زیارتش بطلبد.» این آخرین جملۀ صدیقه جمیله فرقان، تازهمسلمان آمریکایی مقیم ایران بود در اولین مصاحبهای که با او کردم. یک سال بعد، دست روزگار ما را در قم به هم رساند:…… بیشتر »