روزیِ شکلات
جولای 4, 2016 در 14:29 توسط احمد عبداللهزاده مهنه
ممنوع است؛ ولی نشستم روی آن صندلی سنگی در ایوان شرقی صحن جامع. پاهام دیگر قوت نداشت.
هنوز نفسی چاق نکرده بودم که پدری با دختر چندساله و کودکی به بغل آمدند و نزدیکم ایستادند. وای! حال نداشتم پا شوم بروم بهشان شکلات بدهم!
جنگ عقل و عشق در وجودم درگرفته بود که پدر لبنانی جلوتر آمد: «وضو وِین؟»
خودش به طرفم آمده بود؛ بهطرف روزیِ شکلات! به احترامش برپا ایستادم و هم جوابش را دادم، هم شکلاتش را.
۲ مشت دون
زائرحرم
on جولای 31, 2016 -
سلام خوش به حالتون خادم حرم آقا هستید
رفتید حرم برای بنده خیلی دعا کنید…بگید اقا جون یکی از زائراتون بدجور منتظرو چشم به راهه…
[پاسخ]
احمد عبدالهزاده مهنه پاسخ در تاريخ جولای 31st, 2016 20:20:
سلام علیکم. چشم. سلام و پیامتون رو میرسونم انشاءالله.
[پاسخ]