روز شهادت و شب شام غریبان آقا امامرضا علیهالسلام توفیق نوکری داشتم. توی لحظات زیبای خادمی و در حال گریه بر شهادت آقام، با خودم تصور کردم که این روز و شبها چقدر به اون خادم تنها، خادم مخصوص آقا…… بیشتر »
پریروز، روز یازدهم محرّم، نزدیک غروب پاسم شروع شد. انتهای بست شیخ بهاءالدین، کفشداری ۱۴، ایستاده بودم که نگاهم به غروب خورشید افتاد و دلم گرفت. یاد وداع کاروان کربلا با بدنهای بیسر سیدالشهداء علیهالسلام و اهلبیت و اصحابشون افتادم……. بیشتر »
خیلی پیش اومده که با احترام کامل میگم: «علیک سلام!» میبینم اصلاً حواسش به من نیست. ای بابا! مگه خودت سلام نکردی؟! تازه میفهمم که این زائر دلشکسته و امیدوار، به آقا سلام داده و من فکر کردهم با منه……. بیشتر »
این چوبپرها منتظر هستند که توی دست یکی از نوکرهای امامرضا علیهالسلام قرار بگیرند و وسیلهای برای خدمت به زائران حضرت بشند. • کبوتر حرم
این هفته که برای خدمت هفتگی راهی حرم بودم، راننده به لطف امامرضا علیهالسلام، یادش اومد که هنوز نماز نخونده و، برخلاف معمول، وارد پارکینگ حرم شد. داشتم از پلهبرقی صحن جامع بالا میرفتم که احساس کردم کمکم بغضی گلوم…… بیشتر »
چند روزی بود که زانودرد شدیدی اذیتم میکرد؛ طوریکه بهسختی راه میرفتم. توی مسیر حرم با خودم گفتم: «خدایا، با این زانودرد چهجوری خدمت کنم؟» از بست شیخ طوسی وارد شدم و ایستادم که سلام بدم: «السلام علیک یا سیّدی…… بیشتر »
آرزوکردن که خرجی نداره. چیزهای خوب، حاجتهای بزرگبزرگ رو در دلتون آرزو کنید و بسپرید به دست صاحب آرزوها. ۱. میپرسند: «چطور این افتخار نصیبت شد و توفیق نوکری آقا رو بهت دادن؟ خیلی پیگیری کردی؟ چند سال توی نوبت…… بیشتر »
از دهنم پرید و به اون رفیق پیشنهاد کردم فردا، دوشنبه که من تعطیل بودم و مجرد، بریم ییلاقهای اطراف مشهد (طرقبه و شاندیز و…) و غذا رو بیرون بخوریم. اون هم از خدا خواست. تازه یادم افتاد که آخر…… بیشتر »