اضافهوزن
آوریل 26, 2019 در 23:45 توسط احمد عبدالهزاده مهنه
از برکات حرم یکی هم این است که میفهمی اضافهوزن داری و این مشکلت به معضل ملی بدل شده و حلش هم عزم ملی میطلبد!
********
اولین کشیک اردیبهشتی سال ۱۳۹۸ را در بست شیخ طبرسی میگذراندم و از دیدن تکمنارۀ ایوان عباسی و آن سنگفرش بارانخورده حظ میبردم. خادمی چرخران خانمی را سوار کرده بود و بهسمت ورودیِ طبرسی میبرد. چرخ که به من رسید، مادر چرخنشین فرمان ایست داد. گمان کردم میخواهد ازم سؤالی بپرسد. گفتم: «بفرمایید حاجخانم.» دهان به لهجۀ شمالی گشود و مادرانه گفت: «آقا! ما در شهر خودمان زن و مردهایی داشتهایم هشتادساله، شصتساله، هفتادساله. اینها همینجوری الکی افتادهاند مردهاند. شب خوابیدهاند، صبح بیدار نشدهاند… .»
گفتم: «خدا رحمتشان کند.» پنداشتم میخواهد بگوید خیلی از این آدمها مردهاند و در طول عمرشان نتوانستهاند به پابوس امامرضا علیهالسلام بیایند. فکر کردم شاید میخواهد بگوید در حرم یادشان کنم. اما از جملۀ بعدش فهمیدم میخواهد خطر مرگ ناگهانی را به من هم گوشزد کند:
ـ این وزنتان را بیارید پایین شما را بهخدا! شما ماشاءالله خادم امامرضایید. خادم این مردمید. حیف است بهخدا! به فکر خودتان باشید. وزنتان را بیارید پایین.
لبخندی زدم و گفتم: «چشم، حاجخانم!»
راستش اول بهم برخورد! با خودم گفتم: «این را دیگر کجای دلم بگذارم؟!» چند لحظه بعد، دلم گردید و نگاهم عوض شد: «یا امامرضا! چقدر زائرانت مهرباناند که نگران اضافهوزن خادمهایت هم هستند!»
برچسبها:اضافهوزن, بست شیخ طبرسی, حرم امامرضا علیهالسلام, خادم امامرضا علیهالسلام, خاطرات خدمت, کبوتر حرم, ویلچر