تکیهگاه
ژوئن 12, 2009 در 21:41 توسط احمد عبداللهزاده مهنه
این هفته که برای خدمت هفتگی راهی حرم بودم، راننده به لطف امامرضا علیهالسلام، یادش اومد که هنوز نماز نخونده و، برخلاف معمول، وارد پارکینگ حرم شد. داشتم از پلهبرقی صحن جامع بالا میرفتم که احساس کردم کمکم بغضی گلوم رو فشار میده. عجیب احساس دلتنگی میکردم. شاید این حالت، زاییدۀ فضای آلودۀ جامعه بهخاطر بازیهای انتخاباتی بود. خودتون رو روی پلهبرقی حرم تصور کنید: همین حرکت از پایین به بالا و پدیدارشدن تدریجی حرم، اوجگرفتن در حرم و پرواز از سیاهی به سپیدی رو تداعی میکرد.
پام رو که توی صحن جامع گذاشتم، گریه امونم نداد و کِیف کردم از اینکه در محضر آقایی هستم که هیچ وصلهای بهش نمیچسبه. هیچ حرفوحدیثی پشت سرش نیست و هیچکس جز خوبی ازش سراغ نداره. خدا رو شکر کردم که آقایی دارم که راحت میشه بهش تکیه کرد و در فتنهها بهش پناه برد.
الحمد لله الذی هدانا لهذا، و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله.