امامم!
جولای 26, 2019 در 18:07 توسط احمد عبدالهزاده مهنه
پیرزن عراقی را در بست شیخ طوسی دیدم. گم شده بود و هیچ نشانی هم نداشت. نه اسم خیابان را میدانست، نه نامونشان هتل یادش بود و نه اسم صحنی به خاطرش میآمد. فقط میگفت جایی که وارد شده، آبخوری داشته. گفتم شاید منظورش سقاخانه است. بردمش صحن انقلاب. بازهم مسیرش را به یاد نیاورد. نگران بود و اشکریزان، امامش را صدا میزد: «امامی! امامی!» (امامم! امامم!)
با خودم گفتم: «ما هم سالهاست گم شدهایم. کاش با همین نگرانی و گریانی، اماممان را صدا میزدیم: امامم! امامم!»
برچسبها:آبخوری, امامزمان(عج), بست شیخ طوسی, پیرزن, حرم امامرضا علیهالسلام, خادم افتخاری, خادم امامرضا علیهالسلام, خاطرات خدمت, خدمت افتخاری, سقاخانه, صحن انقلاب, ظهور, عراقی, غیبت, کبوتر حرم, کشیک, گمشدگان, گمشده