۱

شکلاتیات

شیرین

اکتبر 5, 2017 در 02:38 توسط

کبوتر حرم-خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام-شیرین

زیاد در حرم می‌بینمش. شیرین می‌زند. سراغ خادم‌ها می‌رود و به‌اصرار، شکلات می‌خواهد. به یکی‌دو تا هم قانع نمی‌شود:

ـ یکی دیگه هم بده! یکی دیگه!

روزی توی بست شیخ طوسی به تورم خورد و همۀ شکلات‌های جیبم، شاید بیست‌سی تا را یکی‌یکی خالی کرد! دوسه بار ازش خواستم رضایت بدهد چند تایش هم برای دیگر زائران باقی بماند. با لحنی تهدیدآمیز و درعین‌حال مسخره‌گر، دستور داد:

ـ بده!

راستش ازش می‌ترسم! با دیدنش حس بدی به‌م دست می‌دهد. خب، من دوست دارم این شکلات‌ها نصیب تعداد بیشتری از زائران بشود. حالا امام‌رضا(ع) این جوانک شیرین‌عقل را می‌فرستد سراغم تا جیب‌هایم را خالی کند! البته هروقت چنین آدم‌هایی را در حرم می‌بینم، برای شفایشان حمدی می‌خوانم یا دعایی می‌کنم.

همین دوشنبه، روز یازدهم محرم، توی بست شیخ طبرسی چوب‌پربه‌دست قدم می‌زدم که باز پیداش شد. با همان حس منفی همیشگی، چند شکلات به‌ش دادم و به لطایف‌الحیَلی خودم را از دستش خلاص کردم. این بار، نگاهم را پی‌اش فرستادم تا ببینم با این‌همه شکلات چه می‌کند. دیدم چند قدم جلوتر دارد به کودکی شکلات می‌دهد. بعد هم به خانم زائری. بعد هم به دیگری و دیگری. حس شکلات‌دادنش هم دیدن داشت: آمیزه‌ای از افتخار و مهربانی و البته، التماس به زائران که:

ـ از من نترسید. من هم دوست دارم به زائر امام‌رضا(ع) شکلات بدهم.

در یک لحظه معمای جوانک برایم حل شد. عجب! پس او هم خادمی است برای خودش: بی‌لباس، بی‌چوب‌پر، بی‌کارت و از همه مهم‌تر، بی‌ادعا.

*********

شیرین می‌زند. شاید هم فرهادی است شوریدۀ شور شیرینی. شاید هم شیرینش امام‌رضاست. چه کوه‌کَنیِ لطیفی به‌راه انداخته در حرم امام‌رضا(ع). دیگر ازش نمی‌ترسم. یادم باشد این بار به‌ش بگویم برای شفایم حمدی بخواند.

کبوتر حرم

Print Friendly, PDF & Email

برچسب‌ها:, , , , ,

+

یک مشت دون

دیدگاهتان را بنویسید