پای ایوان نقارهخانه داشتم جمعۀ خادمانهام را به شب پیوند میزدم. در میانۀ نقارۀ عصرگاهی، دو جوانمرد جویا سراغم آمدند و پرسیدند: «فلسفۀ این نقارهزدن چیست؟» توضیح دادم: «علاوه بر شب و روزهای شادی و هنگام شفاگرفتن بیماران، هر روز…… بیشتر »
صندوق قرضالحسنهای که قرار بود بر زخم گوشیِ دزدیدهشدهام مرهمی بگذارد، نزدیک حرم بود. از کار صندوق که فارغ شدم، گفتم بروم در نزدیکترین نقطۀ ممکن، سلامی به حضرت بدهم؛ بهویژه ازطرف حاجآقای صندوقدار و آن دوست صندوقدان: همکشیکی که…… بیشتر »
آخرین پاس اولین کشیک تابستان ۱۳۹۸ را در بست شیخ حر عاملی میگذراندم. مادر سالداری بهطرفم آمد. از مرزنشینهای دورافتادۀ خراسان. شروع کرد به درددل. لابهلای حرفهایش چند بار به خادمان حضرت ابراز محبت کرد. ازجمله با این جمله، که…… بیشتر »
بعد از کشیک فوقالعادۀ سالتحویل ۱۳۹۴، داشتم با چای خوشطعم حضرت خستگی درمیکردم که نوایی خراسانی نگاهم را متوجه تلویزیون آسایشگاه کرد. چشمم در قاب جعبۀ جادو به صحنوسرای امامرضا علیهالسلام افتاد و عجیب اینکه دلم هوای حرم کرد. گاهی…… بیشتر »