مزد ترس
می 2, 2020 در 19:24 توسط احمد عبداللهزاده مهنه
صندوق قرضالحسنهای که قرار بود بر زخم گوشیِ دزدیدهشدهام مرهمی بگذارد، نزدیک حرم بود. از کار صندوق که فارغ شدم، گفتم بروم در نزدیکترین نقطۀ ممکن، سلامی به حضرت بدهم؛ بهویژه ازطرف حاجآقای صندوقدار و آن دوست صندوقدان: همکشیکی که نشان صندوق را بهم داده و برایم ریش گرو گذاشته بود.
اول زیرگذر، روبهروی بابالرضای بسته از کرونا، ایستادم و شروع کردم به سلامدادن. سلامها ــ یا دقیقترش، جوابسلامهای ناشنیدنی ــ بهم چسبید. هوس کردم زیارت امینالله هم بخوانم؛ اما گوشیِ عاریهای که دوستی دیگر لطف کرده بود، مفاتیح نداشت؛ یعنی آنقدر حافظه نداشت که حجم مفاتیح را تحمل کند! دستبهدامن اینترنت شدم و زیارت امینالله را پیدا کردم. آمدم شروع کنم که ترسی به جانم افتاد:
ـ اگر وسط خواندن، دزدی سر رسید و گوشی را از دستم قاپید چه؟
ـ نه بابا! اینجا کنار حرم، امن است. آن گوشه هم که ماشین پلیس ایستاده.
ـ از کجا معلوم؟ این دزدها آنقدر حرفهایاند که در یک چشمبههمزدن کارشان را میکنند. تازه، مگر گوشی خودم را روز روشن نزدند؟ جای خلوتی هم که نایستاده بودم. ماشین پلیس هم که رفت!
ـ خب حالا صاحبتجربهام. موقع زیارتخواندن حواسم را جمع میکنم. حال و سوز و اشک و آه هم ممنوع!
ـ بههرحال باید حواسم باشد که این گوشی، امانت مردم است دستم. حتی به احتمال ضعیف هم باید اهمیت بدهم.
از خیر زیارت امینالله گذشتم و به امامرضا علیهالسلام گفتم: «آقاجان! ببخشید دیگر. میترسم برای امانت مردم اتفاقی بیفتد.» دوباره شروع کردم به سلامدادن ازطرف عزیزان و دوستان و آشنایان. چند لحظه بعد، خانمی ساکبهدست بهم نزدیک شد: «ببخشید حاجآقا!» در آن ظهر دوم ماه رمضان، پنداشتم از همین آدمهای درمانده یا درماندهنماست که این روزها دوروبرمان خیلی بیشتر شده. حدسم درست بود، ولی او از من کمک نمیخواست؛ به دنبال دفتری در حرم میگشت که دست درماندهها را میگیرد.
ـ این روزها که حرم بسته است.
ـ خب همان مرکزیاش کجاست؟
ـ ادارۀ مرکزی آستانقدس چهارراه شهداست. از همین خیابان (شهید اندرزگو) مستقیم بروید، اولین چهارراه بپیچید سمت راست.
ـ پیاده چقدر راه است؟ یا باید با ماشین بروم؟
ـ نه زیاد. پیاده یک ربع راه است.
زنِ تنها که به راه افتاد، با خودم فکر کردم: «بفرما! اینهم از اضافهخدمت امروز. چهبسا او را امامرضا علیهالسلام فرستاده بود تا زیارتنخواندنت را با خدمترسانی به او جبران کنی. پس ترست بیجا نبوده. اینهم مزد ترست.»
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
پینوشت: عنوان خاطره را از نام مجموعۀ تلویزیونیِ مزد ترس (۱۳۷۱) وام گرفتهام.
برچسبها:آستانقدس, اضافهخدمت, اینترنت, بابالرضا(ع), پلیس, تلویزیون, چهارراه شهدا, حرم امامرضا علیهالسلام, خادم افتخاری, خادم امامرضا علیهالسلام, خاطرات خدمت, خدمت افتخاری, خیابان اندرزگو, دزد, دزدی, زیارت امینالله, سریال, سلام, قرضالحسنه, کبوتر حرم, کرونا, کروناویروس, گوشی, مزد ترس, مفاتیحالجنان, وام