مادرم گاهی بهم میگوید: «تو گنجشکروزی هستی مادرجان! با اینهمه ایندر و آندر زدن، چیزی گیرت نمیآید!» ******** عصر هفدهم ماه رمضانی که کرونا علاوه بر دهان، دست و پای مردم را هم بسته بود، داشتم در بستِ بهظاهر بیزائرِ…… بیشتر »
صندوق قرضالحسنهای که قرار بود بر زخم گوشیِ دزدیدهشدهام مرهمی بگذارد، نزدیک حرم بود. از کار صندوق که فارغ شدم، گفتم بروم در نزدیکترین نقطۀ ممکن، سلامی به حضرت بدهم؛ بهویژه ازطرف حاجآقای صندوقدار و آن دوست صندوقدان: همکشیکی که…… بیشتر »
شاید کمتر کسی باور کند که سیوهفتمین جشنوارۀ فیلم فجر علاوه بر سیمرغ بلورین، شکلات بلورین هم داشته است! ******** و سرانجام، نمردیم و داور هم شدیم؛ آنهم در جشنوارۀ بینالمللی فیلم فجر! قرار بود در بخش تجلی ارادۀ ملی،…… بیشتر »
عصر چهارشنبه، ۱شهریور۱۳۹۶ و اول ذیالحجه، در بست شیخ طبرسی خدمت میکردم و عنایت میجستم. دو جوان شاد و شنگول بهطرفم آمدند. لهجهشان به جنوبی میزد: ـ آقا! افتخار میدی یه عکس باهاتون بگیریم؟ ـ خواهش میکنم. فقط زود بگیر…… بیشتر »
اولین کشیک سال ۱۳۹۵ و پای نقارهخانه و هر جور مهربانی که از دستم برمیآمد. خانمی ازم خواست که شمارهای برایش بگیرم. گوشی خودش خط نمیداد. سرم پایین بود که نگاهم به چهرهاش نیفتد؛ ولی چشمم به گوشی هوشمندش افتاد…… بیشتر »