داوریمان در جایزۀ فارسینما (زبان فارسی در سینما) در چهلمین جشنوارۀ فیلم فجر داشت به آخر میرسید که سرفه و آبریزش بینی شروع شد. سویۀ امیکرون فراگیر شده بود و نمیشد باش شوخی کرد. در خانۀ جشنواره هم بساط واکسن…… بیشتر »
دقیقۀ نود قطعی شد که جایزۀ فارسینما (زبان فارسی در سینما) در چهلمین جشنوارۀ فیلم فجر جای گرفته. باید خودم را در کمتر از یک روز برای داوری به تهران میرساندم. نیمهشب راهیِ حرم شدم تا پس از زیارت، به…… بیشتر »
کوله و کیف و کت در دست، از قطار مشهدتهران پیاده شدم تا سوار مترو شوم. هنوز نمیدانستم که قطار سرنوشت، من را در کدام ایستگاه پیاده خواهد کرد: روزیام در همان مشهد خودمان، سعادتآباد واقعی، مقدر شده یا در…… بیشتر »
پزشک آزمایشگاه، پسرخالۀ مامان، شب قبل سفارشم را کرده بود. کارمند آزمایشگاه داشت از نامونشانم میپرسید: ـ اسم کوچیکتون؟ ـ احمد. ـ سن؟ ـ چهلودو. (یادم آمد که روز تولدم است.) همین امروز وارد چهلوسه شدم. ـ ئِه! تولدتون مبارک!…… بیشتر »
شاید کمتر کسی باور کند که سیوهفتمین جشنوارۀ فیلم فجر علاوه بر سیمرغ بلورین، شکلات بلورین هم داشته است! ******** و سرانجام، نمردیم و داور هم شدیم؛ آنهم در جشنوارۀ بینالمللی فیلم فجر! قرار بود در بخش تجلی ارادۀ ملی،…… بیشتر »
«شکلات حرمی» را که در چکلیست وسایل سفر به تهران و قم علامت زدم، یادم بود که دو بسته نمک متبرک امامرضا(ع) را هم همنشین شکلاتها کردهام. یکی از بستهها در تهران نصیب همکارم شد: خواهری که مشتری پروپاقرص شکلاتهای حرمی…… بیشتر »
در قطار مشهدتهران نشستهام: بهسوی مصاحبهای شغلی که شاید تهراننشینم کند. مکان مصاحبه و محل کار هم در سعادتآباد است؛ آن بالابالاها! دوسه ساعت پیش، رفتم حرم برای زیارت و خداحافظی و اشک پشتپا. روبهروی گنبد آقا زار زدم: «سعادتآباد…… بیشتر »