صندوق قرضالحسنهای که قرار بود بر زخم گوشیِ دزدیدهشدهام مرهمی بگذارد، نزدیک حرم بود. از کار صندوق که فارغ شدم، گفتم بروم در نزدیکترین نقطۀ ممکن، سلامی به حضرت بدهم؛ بهویژه ازطرف حاجآقای صندوقدار و آن دوست صندوقدان: همکشیکی که…… بیشتر »
امروز در خانه خواب بودم. خواب دیدم توی حرم هستم و در لباس خدمت. اتفاقی افتاد که یادم نمانده؛ ولی بعد از آن اتفاق، با خوشحالی دستها را به هم مالیدم و گفتم: «آخ جان! یک خاطرۀ دیگر برای کبوتر…… بیشتر »
سه سال پیش بهمناسبت خاطرهای خادمانه، در وصف حسنآقا نوشتم: نمیدانم اسمش را چه بگذارم: پیرغلام؟ همیشهخادم؟ پدیدۀ نوکری؟ آچارفرانسۀ حرم؟ وقف خدمت؟ وردست حضرت؟ یا…؟ بیستوچند سال است که هر روزِ خدا میآید حرم برای نوکری. همۀ سوراخسُنبههای حرم…… بیشتر »
سیزدهبهدر امسال، مردم سرزمینم را کرونا خانهنشین کرده بود. من اما سیزدهَم را بهدر کردم با خادمیِ درگاه امامرضا علیهالسلام. اسم سیزدهبهدر امسالم را گذاشتم «سیزدهبهدرگاه». و غبطه میخوردم به حال پروانهها که همیشه پروانۀ زیارت دارند. «سیزده را همه عالم…… بیشتر »
در این نوروز کرونازده، دو نمونه از این استیکرهای خادمانه را به صفحۀ اینستاگرامم چسباندم و نوشتم: «استیکر شدیم رفت!😁» رفیقی زیرش نوشت: «وقتی زیارت مجازی بشه، خادم هم میشه استیکر!» زیرش دعاش کردم: «استیکر بشی به ضریح حضرت انشاءالله!» پینوشت: استیکر یعنی برچسب…… بیشتر »
کشیکنویس گفت: «پلهبرقیِ صحن هدایت، پایین.» چکوچانه زدم بفرستدم به جایی که شاید بیشتر به درد بخورم. در لوحهٔ کشیک سری چرخاند و گفت: «بهبه! رواق حضرت زهرا (س)!» در خدمتگاه دوستداشتنیام ایستاده بودم که نام رواق برایم روضهخوان شد:…… بیشتر »