روز شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها، خدمتگاهم بابالهادی(ع) بود. باید توزیع شلۀ نذری صبحانه و ساندویچ نذری ناهار را سامان میدادیم. در میان زائرانی که برای گرفتن نذری از صحن غدیر وارد میشدند و از بابالهادی(ع) بیرون میرفتند، چهرههای تکراری هم…… بیشتر »
کشیک روز شهادت حضرت مادر به پایان رسیده بود. بستههای نمک متبرکی را که همکشیک مویسپیدم طبق معمول عنایت کرده بود، توی جیبم گذاشتم. به همکشیک مویسیاهم گفتم: «نِمک نِمِخی؟» ـ نه. وقتی میرم سر پاس، برمیدارم میدم به زائر……. بیشتر »
کفترک مریضاحوال آمد نشست پای نردههای دارالحجۀ طوسی. رنجوری و بیحرکتیاش فرصتی به دست من و همپاسهام داد تا تکتک کنارش عکس بگیریم. خانمی از راه رسید و برایش دان ریخت. ـ اینجا نریزید لطفاً. ـ جمعشون کنم؟ ـ حالا…… بیشتر »
با این ویدئو از حرم امامرضا علیهالسلام به جنگلهای استرالیا بروید و ببینید چگونه طبیعتگرد شدم!
پای پلهبرقی بست پایینخیابان، صحبتم با دو آقای جوان تهرانی گل انداخت. دستبهکیف شدم تا علاوه بر هدیۀ خوردنی (شکلات)، هدیۀ بردنی هم بهشان بدهم: پَری از کبوتران حرم. – من خاطراتم را از روزهای خدمت در حرم مینویسم. –…… بیشتر »
در گروه مجازی کشیک خبر دادند که زاینپس باید زائران خارجی را برای دریافت دعوتنامۀ مهمانسرای حضرت، به دو دسته تقسیم کنیم: زائران عربزبان و آذریزبان ساعت شش تا هفت صبح به رواق دارالرحمه بروند و زائران اردوزبان، ساعت هشت…… بیشتر »
سلامهای پایانخدمت را در صحن انقلاب دادم و راهیِ بست بالاخیابان شدم. در آن ازدحام ایام نوروز، ناگهان حواسم چسبید به گفتوگوی پسرک ششهفتساله با پدرش: – بابا! از اینها برای عمه ببریم شفا پیدا کنه. – مگه عمه چهشه…… بیشتر »
شکلاتهای متبرک را به دستشان دادم و آرزو کردم سپیدبخت شوند. عروسخانم و شاهداماد همراه خانوادههاشان از پلهبرقی صحن امامحسن مجتبی علیهالسلام پایین رفتند. وسط راه، یکی از اهل عروسی صدا زد: «برای اینکه بیکار نباشیم، بهافتخار عروس و داماد…… بیشتر »
داوریمان در جایزۀ فارسینما (زبان فارسی در سینما) در چهلمین جشنوارۀ فیلم فجر داشت به آخر میرسید که سرفه و آبریزش بینی شروع شد. سویۀ امیکرون فراگیر شده بود و نمیشد باش شوخی کرد. در خانۀ جشنواره هم بساط واکسن…… بیشتر »