میفرماید که…
جولای 19, 2018 در 19:06 توسط احمد عبدالهزاده مهنه

داشتم از سر پاس برمیگشتم که ورودیِ صحن کوثر به هم رسیدیم. سید همکشیک مرثیهخوان که از هر فرصتی برای خواندن یا شنیدن مدح اهلبیت(ع) استفاده میکند، دیدار کوتاهمان را غنیمت شمرد: «یک دوبیتی بهعنوان تبرک بخوان.»
بادی به غبغب انداختم و خواستم شعری بخوانم که انگشتبهدهان بماند. حس گرفتم و نگاهم را به افق دوختم: «میفرماید که…» ولی هرچه به مغزم فشار آوردم، شعری یادم نیامد!
وقت تنگ بود و او باید به پاسش میرسید. من هم باید به هر جانکندنی که بود، اعتراف میکردم چیزی در چنته ندارم؛ اعتراف میکردم که مدح اهلبیت(ع) را باید حواله کنند.
دست آخر مجبور شدم بگویم: «چیز خاصی نمیفرماید!»
برچسبها:حرم امامرضا علیهالسلام, خادم امامرضا علیهالسلام, خاطرات خدمت, دوبیتی, شعر, صحن کوثر, کبوتر حرم, مدح