خیلی عقب!
ژوئن 23, 2017 در 09:00 توسط احمد عبداللهزاده مهنه
چه توفیقی از این بهتر که شب بیستوسوم ماه رمضان، به یادت بیاورند که خیلی عقبی؟ خیلی عقب!
افطاری را در رواق غدیر نوش جان کرده بودیم؛ بادقت که هیچچیز از قلم نیفتد: نان و پنیر و سبزی، خرما، سوپ، نان شیرمال، چای و شربت. منتظر نشسته بودیم تا فرمان خدمت فوقالعاده اعلام شود و راهیِ بست شیخ طوسی شویم. نماز عشا بر گردنم مانده و سنگینی بعد از افطار، سنگینترش کرده بود.
دست آخر، بر نفْسم نهیبی زدم و گفتم: «پا شوم نماز عشا را بخوانم.» دکتر همکشیک که پسرش را هم با خودش آورده و هر دو نماز را بهجماعت خوانده بود، گفت: «پا شو که خیلی عقبی. تازه، نسبتبه ما فقط به اندازۀ یک نماز عشا عقبی. نسبتبه بعضیها که خیلی عقبی!»
برچسبها:حرم امامرضا علیهالسلام, خادم امامرضا علیهالسلام, خاطرات خدمت, رواق غدیر, شب قدر, کبوتر حرم, ماه رمضان, نماز عشا