دست
جولای 4, 2021 در 08:00 توسط احمد عبدالهزاده مهنه
دخترک چهارپنجساله داشت دست در دست پدر، از بابالکاظم(ع) وارد حرم میشد. شکلاتی پیشکشش کردم. دستش را از دست پدر کشید و شکلات را گرفت. نگاهم بیهوا افتاد به دست دیگرش که فقط تا مچ قد کشیده بود!ا
امامرضاجان! شما شاهدی که چقدر به هم ریختم و چقدر اشک فشاندم. دست دخترک را خودت بگیر، تا آخر خط.
برچسبها:بابالکاظم(ع), پدر, حرم امامرضا علیهالسلام, خادم افتخاری, خادم امامرضا علیهالسلام, خاطرات خدمت, خاطرات خدمت افتخاری, خدمت افتخاری, دختر, دخترک, دست, شکلات, صحن پیامبر اعظم(ص), کبوتر حرم, کشیک, گریه