دیروز همه سوسک شدیم!
ژوئن 22, 2010 در 14:59 توسط احمد عبدالهزاده مهنه

دیروز تا از سر پُستم توی بست شیخ طوسی به آسایشگاه برگشتم، کتم رو درآوردم و دیدم پیراهنم از شدت گرما، شورهزار شده! ساعت ۶ بعدازظهر که برای پاس بعدی داشتم از صحن جامع رضوی میگذشتم، هوا ابری شده بود؛ ولی گرما همچنان تن رو آزار میداد. توی بست، باز هم به سایۀ دیوار صحن جمهوری پناه بردم و در امتداد سایه قدم میزدم. نگاهم رو به بالای سردر ورودی شیخ طوسی انداخته بودم و ابرهای زیبای آسمون رو تماشا میکردم که آسمون برقی زد و بعدش هم صدای رعد بلند شد. چند لحظه بعد هم یکیدو قطرۀ بارون صورتم رو نوازش دادند. بارون کمکم شدیدتر و با وزش باد همراه شد. صحنۀ عجیبی شده بود. زائرانی که تا چند دقیقۀ پیش داشتند راحت رفتوآمد میکردند، همه زیر سردر ورودی حرم، پای دیوار صحن جمهوری و خلاصه هرجایی که پیدا میکردند، پناه گرفته بودند. بارون و تگرگ جرأت رفتوآمد رو از همه گرفته بود. احساس کردم خدا میخواد نشون بده که میتونه در چند لحظه، اینهمه آدم رو سوسک کنه! منی که باد به غبغب انداخته بودم و چوبپربهدست، قدم میزدم و خودم رو کسی حساب میکردم، حالا سوسک شده بودم و یه گوشه کز کرده بودم و جُم نمیخوردم. پاسبخشها و مسئولان بالاتر و بالاتر هم سوسک شده بودند! چون دیگه نمیتونستن به من گیر بدن که چرا خلاف مقررات عمل کردهم و روی سرم مشما کشیدهم و تازه از صحنه عکس گرفتهم! خلاصه دیروز خدا همهمون رو سوسک کرد تا بفهمیم هیچچی نیستیم، بلکه با معرفت بیشتری در محضر امامرضا علیهالسلام باشیم.
بارون که بند اومد، چشمم به صحنۀ زیبایی افتاد که به عمرم ندیده بودم: رنگینکمانی بسیار زیبا که از پنجرۀ چشم من، از شمال غربی مقبرۀ شیخ طبرسی بالا میاومد، به طاق آسمون که میرسید، کمرنگتر میشد و وقتی روی گنبد طلای آقا فرود میاومد، رنگش بیشتر میشد. البته نه به اندازۀ اولش؛ شاید چون خجالت میکشید پیش گنبد آقا خودنمایی کنه.