اسپند
ژوئن 22, 2021 در 14:37 توسط احمد عبدالهزاده مهنه
در صحن انقلاب، کیفم را به زائر شامنخوردۀ حضرت دادم تا زیر چادرش ببرد و غذای حضرت را طوری بردارد که آه حسرت دیگر زائران را بر نخیزاند. دستهای جستجوگرش به بطری کوچکی پر از اسپند خورد. گفتم: «از آن اسپندها هم یک مشت بردارید. تبرک حرم است.»
یادم آمد که پس از آخرین کشیک سال ۱۳۹۹ که در بابالسلام اسپند میسوزاندم، قدری اسپند متبرک برداشته بودم تا به خانواده و بستگان عیدی بدهم. ولی بعداً به ذهنم آمد که نکند به اموال حضرت دستدرازی کرده باشم. تلاشهای ذهن توجیهتراشم کارگر نیفتاد و دست آخر، دست نگه داشتم تا یقین کنم اشکال شرعی ندارد. اسپندها را حدود دو ماه به حرم میبردم و برمیگرداندم و هی یادم میرفت تکلیفش را روشن کنم!
تا اینکه شب نوزدهم ماه رمضان، غذای حضرت روزیِ زائری شد که پس از چند سال دوری به مشهد مشرف شده بود. خب، صاحب اسپندها هم پیدا شد: «اصلاً همهاش را بردارید. به دوستانتان هم بدهید.»
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
* ادامه خاطرۀ قبل
برچسبها:اسپند, بابالسلام, حرم امامرضا علیهالسلام, خادم افتخاری, خادم امامرضا علیهالسلام, خاطرات خدمت, خاطرات خدمت افتخاری, خدمت افتخاری, شب قدر, صحن انقلاب, غذای حضرت, غذای حضرتی, کبوتر حرم, کشیک, ماه رمضان