امیکرون
مارس 1, 2022 در 15:38 توسط احمد عبدالهزاده مهنه

داوریمان در جایزۀ فارسینما (زبان فارسی در سینما) در چهلمین جشنوارۀ فیلم فجر داشت به آخر میرسید که سرفه و آبریزش بینی شروع شد. سویۀ امیکرون فراگیر شده بود و نمیشد باش شوخی کرد. در خانۀ جشنواره هم بساط واکسن و تست کرونا برپا بود. پس از تماشای فیلم، راهیِ غرفۀ کرونا شدم و خودم را به دست آن تست تودماغیِ لعنتی سپردم. خوشبختانه امیکرون به درونم راه نیافته بود.
اما آبریزش و سرفه دست از سرم برنداشتند. کمی سرگیجه هم اضافه شده بود. بیمارستان فیروزگر آنقدر بیمار بدحالتر داشت که من را نپذیرفت و راهنماییام کرد به درمانگاهی در میدان انقلاب. در شرح حالم به آقای دکتر گفتم که از مشهد آمدهام. بسی ذوق کرد و التماسدعا گفت: «خیلی دلمان تنگ شده. در این دو سال کرونا نتوانستهایم بیاییم مشهد.»
ناگهان یک بسته نمک متبرک توی جیب کاپشنم شروع کرد به دستوپازدن. میخواست خودش را به آقای دکتر برساند و خاطرهای رقم بزند. رفت و این خاطره را رقم زد.
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
برچسبها:امیکرون, بیمارستان فیروزگر, پزشک, تهران, جشنوارۀ فیلم فجر, چهلمین جشنوارۀ فیلم فجر, حرم امامرضا علیهالسلام, خادم افتخاری, خادم امامرضا علیهالسلام, خاطرات خدمت, خاطرات خدمت افتخاری, خدمت افتخاری, دکتر, فارسینما, کبوتر حرم, کرونا, کروناویروس, کشیک, مشهد, میدان انقلاب, نمک, نمک متبرک, واکسن