نیمروزی گرم، در کفشداری سیزده ایستاده بودم به خدمت. زائری میانسال ازم سؤالی پرسید. داشتم جواب میدادم که نگاهش رفت بهسمت نامنوشتۀ روی لباسم. ـ شما اهل مِهنهاید؟ همان مهنۀ مَهوِلات؟ ـ بله. ـ کسی به اسم «رسا» میشناسید در…… بیشتر »
پزشک آزمایشگاه، پسرخالۀ مامان، شب قبل سفارشم را کرده بود. کارمند آزمایشگاه داشت از نامونشانم میپرسید: ـ اسم کوچیکتون؟ ـ احمد. ـ سن؟ ـ چهلودو. (یادم آمد که روز تولدم است.) همین امروز وارد چهلوسه شدم. ـ ئِه! تولدتون مبارک!…… بیشتر »
باغ رضوان در عصر نوزدهم ماه رمضان، همچنان پروانهباران بود. در آن ساعتهای پایانی کشیک، اثر پروانهای هنوز باقی بود و با دلم بازی میکرد. دمی نشستم تا نفسی بگیرم. پروانهها بازهم قاب چشمم را پر کردند. چند قدم آنسوتر،…… بیشتر »
کشیک فوقالعادۀ عرفه به شب کشید. نمازم را خواندم و در صحن انقلاب نشستم به زمزمۀ دعای عرفه، این جمله خیلی با دلم بازی کرد: «وَنِعَمَکَ فَلا تَسلُبنی.» نعمتهایت را ازم نگیر؛ نعمت امامرضا(ع) را. ۲۰ مرداد ۱۳۹۸ • کبوتر…… بیشتر »
پیرزن عراقی را در بست شیخ طوسی دیدم. گم شده بود و هیچ نشانی هم نداشت. نه اسم خیابان را میدانست، نه نامونشان هتل یادش بود و نه اسم صحنی به خاطرش میآمد. فقط میگفت جایی که وارد شده، آبخوری…… بیشتر »
خدایا! با ما بر اساس فضل سهلگیرت رفتار کن، نه عدل سختگیرت! ******** روبهروی ورودیِ صحن کوثر داشتم شکلاتها را در جیبم جاسازی میکردم. فروشندۀ دکۀ نانرضوی چند شکلات دیگر هم به دستم داد: «بفرمایید. این هم برای تخفیفش.» کلی…… بیشتر »
از پابوس تا دستبوس راه درازی نیست! ******** عصر یکی از روزهای تابستان، مادری پیر را در صحن جامع سوار ویلچر کرده بودم. معمولاً در مسیر چرخرانی، با زائران حرف میزدم یا برایشان دعایی یا مدحی میخواندم تا حوصلهشان سر…… بیشتر »
خادمبودن همهاش هم گلوبلبل نیست ها! گاهی توفیق اجباری هم دامنگیرت میشود! ******** دیشب که از کشیک دهۀکرامتی برگشتم و رفتم سراغ تلگرام، با پیامی ناشناس روبهرو شدم. نوشته بود که خادم فلان گروه تلگرامی است و ختم صلوات و…… بیشتر »
گاهی پیش میآید که در حرم توصیه به تجدید فراش میکنی! ***** رفیق گرمابه و گلستانم که خوشروزی است در زیارت امامرضا علیهالسلام، بازهم زائر مشهد شده بود. روز کشیک، قرار گذاشتیم همدیگر را در رواق امامخمینی(ره) ببینیم. مثل همیشه…… بیشتر »
«هزارسلام» جایی است سرشار سلام. ***** بهحساب قاعده و قانون باید اسمم را در پاس یک مینوشت؛ ولی گویا میخواست جریمهام کند: ـ اسمت توی لیست بدها نوشته شده، دو تا ضربدر هم جلوش! ـ چرا؟! ـ فوقالعادهها را نمیآیی!…… بیشتر »